معنی روزانه و یومیه
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
یومیه. [ی َ / یُو می ی َ / ی ِ] (از ع، ص نسبی، اِ) روزانه. هرروز. هرروزه. همه روزه. (یادداشت مؤلف). روزانه و هرروزی. (ناظم الاطباء). || چیزی که هرروز به طور استمرار به کسی می دهند. (ناظم الاطباء). میاومه. آنچه مرتب هرروزی از نان و یا پول و جز آن کسی را دهند. آنچه هر روز دهند از مواجب و مزد و مانند آن. (یادداشت مؤلف).
- اخراجات یومیه، خرجهای هرروزی. (ناظم الاطباء).
روزانه
روزانه. [ن َ / ن ِ] (ص نسبی، ق مرکب) آنچه هرروز بکسی داده شود. (آنندراج). یومی. (ناظم الاطباء). آنچه بیک روز از طعام یا مزد یا پول برای کسی مقررکرده اند. (از فرهنگ نظام). || هرروزی. (ناظم الاطباء). یومیه. (یادداشت مؤلف). هر روز. گویند: فلان روزانه یک نوع اذیت بمن میکند. (از فرهنگ نظام). || هر روزی یک بار. (یادداشت مؤلف).
فرهنگ معین
فرهنگ واژههای فارسی سره
روزانه
کلمات بیگانه به فارسی
روزانه
مترادف و متضاد زبان فارسی
روزمره، هرروز، یومیه
فرهنگ عمید
[مقابلِ شبانه] مربوط به روز،
به اندازۀ یک روز: مصرف روزانه،
(قید) در هر روز: روزانه چند لیوان آب میخورید؟،
(اسم) [قدیمی] روز،
فارسی به ایتالیایی
quotidiano
معادل ابجد
346